عکس های جالب و دیدنی
ازاینکه بخشی ازوقت خودرادروبلاگ مامیگذرانیدتشکرمیکنیم.لطفامارابانظرات خودیاری نمایید. 
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دیدنی ترین عـکسها و مطالب و آدرس pic2pic.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

مقاله‌ای که در زیر می‌خوانید بخشی از کتاب «همه دروغ می‌گویند» نوشته ست استفن‌دیویدویتز، دانشمنده کلان داده سابق گوگل، است که در روزنامه گاردین منتشر شده است. در پایان مصاحبه‌ای کوتاه با نویسنده کتاب را خواهید خواند...


موضوعات مرتبط: داستان ها، علمي و آموزنده ، عجيب ترين هاي مردم، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ سه شنبه 2 آبان 1396برچسب:جامعه,مردم,حقایق,حفیقت,ما,, ] [ 13:24 ] [ مهدی ]

 

نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه -(یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند-) از او پذیرایی شد،

بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحبقران ناصرالدین شاه قاجار به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت های کاخ ورسای هدایت شد.
سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به "مبال" های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می آید، غرورش اجازه نمی داد...

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 14 فروردين 1393برچسب:ناصرالدین شاه و توالت فرنگی, ] [ 1:38 ] [ مهدی ]

 

یک داستان کاملا واقعی که در چین اتفاق افتاد!!!

な だや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶


واقعا ناراحت کننده بود!!! من که اعصابم به هم ریخت !!!!!

به خصوص اونجاش که میگه


まなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉

 

 


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
[ شنبه 7 بهمن 1391برچسب:یه داستان , ] [ 19:55 ] [ ]

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/19.jpg

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:خانواده, ] [ 13:44 ] [ مهدی ]

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ] [ 22:33 ] [ مهدی ]

برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. هم رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. خانواده ی اصغر اینجوری نبود، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند...

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:داستان, ] [ 22:3 ] [ مهدی ]

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

 

 


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:یادگیری زبان از طریق فیلم, ] [ 11:35 ] [ مهدی ]


همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید…. آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

بقیه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, ] [ 18:2 ] [ ]

http://www.lovewayz.com/wp-content/uploads/2011/10/love-flowers.jpg

 

 

همه چیزم

تلفن همراه پيرمردى كه توى تاکسی كنارم نشسته بود. زنگ خورد

پيرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جيبش درآورد/هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو كرد...

نتوانست اسم تماس گيرنده را بخواند./رو به من كرد و گفت:
... ببخشيد خانم، چه نوشته؟

گفتم نوشته.."همه چيزم"
پيرمرد: الو، سلام عزيزم...
يهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زيبا و قديمى به من گفت:
همسرم است


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:همه چیزم, ] [ 20:20 ] [ مهدی ]

داستان جدید وجالب - www.RadsMs.com

 

این ماجرا در خط هوایی TAM اتفاق افتاد

یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید

و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد

مهماندار از او پرسید “مشکل چیه خانوم؟”

زن سفید پوست گفت:
“نمی توانی ببینی؟به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است
من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!”

مهماندار گفت: “خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند،
 اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه”

مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: “خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم”

و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: “ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست.”

و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت:

 “قربان این به ای معنی است که شما می توانید کیف اتان را بردارید
و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو نموده ایم تشریف بیاورید…”


تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند.


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:ماجرای زن نژادپرست, ] [ 20:55 ] [ مهدی ]

http://1250.20cd.biz/HARD/88-9/658948820.jpg


از دیرباز زنان ایرانی به کمک یک نخ کتان نازک که بین گردن و دو دست قرار می‌داده‌اند و...

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:آرایش آرایشی, ] [ 13:2 ] [ مهدی ]

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید.

http://www.1pars.com/images/up90/grandfather-and-granddaughter-lublin-1937-13900405171857.jpg
.
ب
ه آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»

عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!

.


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 11 تير 1390برچسب:داستان پیرمرد موفقیت عشق ثروت, ] [ 23:56 ] [ مهدی ]

داستان جالب و خواندنی

 

چندین سال پیش بود. ما در یک خانواده خیلی فقیر در یک دهکده دور افتاده به نام "روکی"، توی یک کلبه کوچک زندگی می کردیم. روزها در مزرعه کار می کردیم و شبها از خستگی زود خوابمان می برد. کلبه ما نه اتاقی داشت، نه اسباب و اثاثیه ای و نه حتی نه نور کافی.

 

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

 

 


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ سه شنبه 7 تير 1390برچسب:من مال خدا هستم , آیینه, ] [ 21:51 ] [ مهدی ]

 


جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... گه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

 

 


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
[ شنبه 4 تير 1390برچسب:اجازه , بی غیرت , ] [ 22:58 ] [ مهدی ]

 

http://up.iranblog.com/images/cvw5pe3xcbmq2aak356.jpg
همسر: چکار میکنی بعد اینکه من بمیرم؟ میری زن دیگه میگیری؟ 
شوهر: قطعا نه!
همسر: چرا که نه؟ دوست نداری دوباره متاهل بشی؟
شوهر: خوب معلومه که میخوام ...
 
به ادامه مطلب مراجعه کنید...

موضوعات مرتبط: داستان ها، دیدنیها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:زن و شوهر , ] [ 21:52 ] [ مهدی ]

http://www.98fun.com/pics/name-akherat.jpg


شوهر عزیزم

قبل از اینکه از مسافرت برگردی فقط میخواستم در مورد یه تصادف خیلی خیلی کوچیک بهت بگم
که وقتی میخواستم ماشین رو توی پارکینگ بذارم اتفاق افتاد.
خوشبختانه من اصلاً صدمه ندیدم، بنابراین اصلاً نگران حال من نباش. من خوبم...
داشتم از فروشگاه برمیگشتم خونه، خواستم ماشین رو توی پارکینگ بذارم که اشتباهاً بجای اینکه پدال ترمز رو فشار بدم، پدال گاز رو فشار دادم.
اتفاق مهمی نیفتاد. در پارکینگ یه کم خراب شد. ماشین من هم آروم به ماشین تو برخورد کرد و ایستاد.
من واقعاً متأسفم، میدونم که تو با اون قلب مهربونت من رو میبخشی...
مشتاقانه منتظرم از سفر برگردی راستی، یه عکس از صحنه تصادف برات میفرستم تا زیاد نگران نباشی.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

فیلم میگرن

 

موضوعات مرتبط: داستان ها، تصاوير خنده دار، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:نامه خنده دار یه خانم به همسرش , ] [ 12:32 ] [ مهدی ]

http://hauntjaunts.net/blog/wp-content/uploads/2010/07/bigstockphoto_world_peace_15100681.jpg

 

 

کی دنیا درست میشه؟

پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت :
پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن .

پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد.
پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟

پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه


موضوعات مرتبط: داستان ها، بیاموزیم و عبرت بگیریم، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:جهان , ] [ 12:2 ] [ مهدی ]

 

http://karkonan.tabrizu.ac.ir/Portals/0/Dar%20jostejooye%20khoda.JPG

 

برای خواندن داستان ، برروی ادامه مطلب کلیک کنید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 24 آذر 1389برچسب:, ] [ 1:29 ] [ مهدی ]

 

 چهار  دانشجو شب امتحان بجاي درس خواندن به مهموني و خوش گذروني رفته بودند و هيچ آمادگي امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فكر چاره افتادند و حقه اي سوار كردند به اين صورت كه...

 

براي خواندن ادامه داستان برروي ادامه مطلب كليك كنيد...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 12 آذر 1389برچسب:داستان, ] [ 3:0 ] [ مهدی ]
http://s1.picofile.com/file/5303551775/ماشاءاله.jpg

داستان زیر نمونه زیبایی از سنجش عملکرد کیفی در کارها را نشان می دهد.

پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.

مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."

پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"

پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه

 


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
[ 27 آبان 1389برچسب:, ] [ 10:36 ] [ مهدی ]

http://hamazoor.ir/persian/images/stories/tel%20pegham.jpg

 

پیغام گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

.....

برای دیدن بیشتر تصاویر برروی ادامه مطلب کلیک کنید...


موضوعات مرتبط: داستان ها، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 27 آبان 1389برچسب:, ] [ 10:33 ] [ مهدی ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

راز شاد زیستن انجام دادن آنچه دوست داریم نیست، دوست داشتن آنچه انجام می دهیم است
آرشيو مطالب
مهر 1396
شهريور 1396 مرداد 1396 فروردين 1395 بهمن 1394 دی 1394 شهريور 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 بهمن 1389 آذر 1389 آبان 1389
امکانات وب
ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:







Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل
.............................................